۱۳۸۳ آذر ۱۱, چهارشنبه

در گره گاه اتفاق



رحمان کریمی


در گره گاه اتفاق

شبچره یی بودم پریشان احوال

که در جوشندگی سرخ فام خاک

مرگ سبزینه ها را

مرثیه می کردم .

شب ها

شب ضیافت خون

و چشمانی که از صاحبان عزا

بیشتر

اشک می ریختند .

هر قطره خون

در حنجرهٌ خفه از باد غبغب شاعران

فخری می شد در سرزمینی که بی هنرانش

فاخرترین بودند .

به راستی

این چه افتخاری ست که

نامجویی را

از خون بی نامان فروتن ، جستن ؟

واژه بازان حرفه یی

از تاجران پیشی گرفته اند

و چنین است

که در هیاهوی غریب خاک

شوریدگان ،

شبچرگان تهیدستی هستند

در حوالی تنهایی .

مویه های یک مادر ، یک طفل یتیم

از مرثیه های مکتوب جهان

دلسوزتر .

دسامبر2004

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲ بهمن ۱۰, جمعه

یاران من

رحمان کریمی

هر انسان را خود پیامبری ست

اگرش

از کابوس شب زخم

بسلامت برخیزد

و

به صبح خیابان برود .

یاران من

پیامبری را

از کوچه های فقر آموخته اند

که این چنین

خاکستر بر سرو صلیب بر دوش و آتشکده ها دردل

عاشق و مست و بی قرار

زندگی را به آیینی دیگر

به رسالت برخاسته اند .

یاران من

پیامبری را از توانمندی انسان آموخته اند

که فریباتر از معجزهٌ عشق

شوریده و شنگ و شیدا

از خویشتن خویش درگذشته اند

تا گذرگاه های نا امن حیات را

امنیتی بخشند .

من در عصر ناستوده ها

برآن آستانه یی

سر به ستایش می نهم ای رفیق !

که میان سیلاب ها و توفان ها

استوار و پر شکیب

برایستاده است

تا غریقان و خانه برباد وآب زدگان را

نشانه یی

از همت وشرف باشد .

از کُـنج خویش

سر از کابوس شب زخم

بر می دارم

به خیابان می آیم

که رسولان عصر

منتظرند .

30 ژانویه 2004

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed