۱۳۹۳ آذر ۱, شنبه

عشـــــــق و حـقیـقـت



                               عشق و حقیقت
                                                                                رحمان کریمی

حالت عشق همانا چو یکی جان خراب است
دیوانه ترین مست که مغروق شراب است
یا پیر دل افروخته تر از آتش و تـُندر
گویی که هنوزش در ایام شباب است
دلخسته نباشیم ز ناسازی ایام جفاکار
هر سوخته دلی بینی در رنج و عذاب است
از صافی دل چون گذری پاک و مصفا
هر وسوسه ی نام و جاه عین سراب است
گلگونی آفاق وطن از رنگ شفق نیست
بل خون شهیدان فرو ریخته به رخسار شهاب است
دلخوشِ غفلت و جنجالی ایام مشو ای جاهل !
جای هر مسروقه ی مصنوعه بر بام خراب است
درویش صفت گر که بمانیم به اندیشه ی صادق
اندیشه خودش ، خوب ترین پیش جناب است
این خصم دغلکار که امروزه بتابد به تباهی
بر موج خروشان زمان عین حباب است
آموخته است رحمان از فطرت خود عمری
اما ، آموزه ی پاکان لیبرتی ، همان حکمت ناب است  

                                                 18 نوامبر 2014

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۳ آبان ۲۷, سه‌شنبه

واکنش ذهـنی ، انفعـالـی و نا شـدنـی یا راه حل عینـی و شـدنـی ؟



              واکنش ذهنی ، انفعالی و ناشدنی  یا راه حل عینی و شدنی ؟
                     
                                                                                                                          رحمان کریمی

   در زمینه دو دیدگاه و برداشت اعتقادی و عملی اسلام ، گفتار و نوشتار کم نداریم اما در ایام اخیر سیمای آزادی گفت و شنودی داشته و هنوز دارد با یکی از با صلاحیت ترین فردی که نه تنها از حوزه برخاسته بل از شاگردان خمینی هم بوده است و اینک که ما به افتخار او را میان خود داریم ، باید بدانیم که فراتر از دریافت های مطالعاتی و تأملی ؛ با چه فطرت پالوده و اصیلی روبرو هستیم که تمامی مشقات و ناهمواری های روزگار را به ایمان و اعتقاد و اصالت در کنار مجاهدین خلق ، با صبر ومتانت تحمل کرده است. سخن از استاد جلال گنجه یی ست که خود معرف معرفت و شعور و حس مسئولیت انسانی و ملی خود است.
  نگارنده می خواهد به عنوان یک فرد کاملا لائیک بدین مسئله مهم که امروزه موجب واکنش های مختلف شده است ، به اجمال بپردازد :
نه اسلام و نه هیچ دین و مذهب و آیین و مسلک که در یک جمع بندی مجموعه یی از احکام و رهنمود ها ست ، به خودی خود قائم به فعل نبوده و نیستند. حامل هست که به محموله ، فعلیت می دهد. ادیان ، جنبش هایی مبتنی بر مکتب فکری و عملی دوره یی خاص از جوامع خاص بشری بوده اند. این جنبش ها چون برای زمینیان ، رنگ و منشاء و فطرت آسمانی یا متافیزیکی پیدا کردند ، همیشگی یا جاودانه شدند به گونه یی که هیچ نیرویی توان مقابله و محو کردن آنان را پیدا نکرد. چون عصر فلسفه ( باستان ) نتوانست به تمامی پرسش ها و مجهولات لاینحل آفرینش پاسخ دهد ، عصر ادیان آغاز شد یعنی جنبش های پراگماتیست اجتماعی در حوزه های تاریخی – جغرافیایی اقوام بشری ، کوشید که برای بسیج و فراگیر شدن به مجهولات پاسخ صریح دهد. امروز درست یا غلط بودن پاسخ ها مطرح نیست. آنچه به شدت و حِدت تمام قابل و مورد توجه است ، چند و چون حاملان و عاملان است و بس . به عنوان مثال می گویند که قرآن کتاب ناطق است اما نمی گویند موجود زنده عامل است. این شخص مسلمان است که مبتنی بر نوع برداشت و مفاد اعتقادی و شاخص های عملی خود ، اسلام و نوع آن را متناسب با زمان یا ضد زمان ؛ تبیین و تعریف می کند. این در مورد نه تنها تمامی ادیان ، بل مکاتب فکری – سیاسی نیز  صادق و جاری ست.
   سی و شش سال حاکمیت سراپا وحشی و محیل معممان و مکلایان ثروت دوست و قدرت طلب بنیادگرای اسلامی ، موجب واکنش های عینی و ذهنی متعدد و متفاوت شده است. واکنش هایی طبیعی و اعتراضی که نمودار زنده بودن جامعه تحت سرکوب است و واکنش هایی که صرفا ناشی از زدگی و وازدگی ها و تأثرات به حق اما خام و غیر علمی روحی و ذهنی می باشد. این منفعلان با مشاهده و مداقه بر عملکردهای ملایان ، از دین و خدا بری و بیزار شده اند . چنین حالت واکنشی در عوام ، چندان جای تعجب نیست اما در روشنفکران مدعی ، چرا . کودتای بیست و هشتم مرداد ماه هزار وسیصد و سی و دو پیش می آید ، بسیاران از سیاست و مبارزه و مسئولیت اجتماعی دلسرد و پشیمان ومغبون می شوند. تحزب می شود نمودار جهل و تعصب و عامیگری . شعر و هنر دست « عُناب » طبله عطاران را از پشت می بندد و ناب کمیاب می شود ! . اجتماع تحت سرکوب و ستم ، سرانجام دو جنبش مسلحانه پیدا می کند. خانم ها و آقایان ، سریع تر  از امثال من و شما ، می شوند انقلابی هوادار چریک ها . خمینی و خمینیسم می آید ، چون زمین را سفت تر از مشت و لگدهای خود می بینند ، به صد حیله و ترفند و طُرفه جا می زنند و برمی گردند یقه اسلام را از بیخ و بن می گیرند و این می شود برنامه مبارزاتی بخشی از این روشنفکرانی که از هر چمن که گذشته اند ، گلی چیده اند و در مغز خوشباور خود گلخانه یی آراسته اند. مستقیما و با تمام قوا به جنگ و مقابله با عاملان حاکم نمی روند مگر برای خالی نبودن عریضه ، به نیشگونی قناعت کردن. اما تمامی زور و هجومشان صرف رهایی از اسلام می شود !!. من لائیک می گویم اگر شدنی بود با شما تا روبیدن تمامی ادیان همراه می شدم . فرق چون منی با شما خیلی روشنفکران پیشرفته مترقی !! در این است که می دانم نمی شود حتا یک مذهب کوچولوی مختصر را هم از بیخ و بن برکند چه خاصه اسلامی که یک میلیارد و ششصد میلیون نفوس را شامل می شود. مگر از پی عملکرد حاکمیت کلیسا در قرون وسطا ، مسیحیت از صحنه گیتی رخت بربست ؟ در همان پروسه شوم و فاجعه بار البته کسانی بودند که رؤیای خلع ید از کل مسیحیت در سر می پروراندند . از میان همان مسیحیان مدعی قدرت طلب ، مارتین لوتر سر برداشت که واقع بینانه به یک رنسانس ضروری اقدام کرد. ادامه این اقدام در عصر روشنگری ، چارچوب مسیحیت و نقش کلیسا را به گونه یی تعیین کرد که دیگر نتواند سودای دین با دولت را در سر بپروراند. این توهمات و رؤیاهای کابوس زده به اصطلاح روشنفکری ، برخاسته از حیات شوم و شقاوت بار ملایان حاکم است ورنه چرا در رژیم سابق بدین نتیجه شکوهمند دورانساز !! نایل نشدید ؟ . ملت ما به جنبش رهایی از ظلم و ستم حاکمیت دین دکانان احتیاج دارد و نه جنبش رهایی از اسلام ( که هرگز شدنی نیست ) در این نشریه و سایت یا فلان رادیو و کانال تلویزیونی اینترنتی آنهم در خارج کشور. انقطاع ذهن تاریخی بد دردی ست اگر به جان روشنفکر جماعت بیافتد . نزدیک به هشتاد سال حاکمیت ، حزب کمونیست اتحاد شوروی با تمامی قوای فرهنگی و فکری کوشید که ماتریالیسم فلسفی را برای مردم تفهیم ، تلقین و تسهیل کند . با پیدا شدن گرباچف و پروستریکای بی عمل قلابی اش ، توده های مردم برای نان و آب و مسکن ازدحام و اجتماع نکردند بل برای آزادی و شگفتا انبوه انبوه برای رسیدن و گشودن درهای بسته کلیساها . حالا ما می خواهیم برای مشغول و منحرف داشتن خوانندگان و شنوندگان خود چنان سنگ بزرگی را روی دست بلند کنیم که در خواب هم نتوانیم  چه خاصه در عالم واقع . این جبهه گیری های حاشیه یی چه بخواهیم و چه نخواهیم به سود ملایان حاکم است . چرا ؟ چون به هر حال آنها اجالتا غرق فساد و جنایت سوار بر خر لنگ مراد هستند و ککشان هم از این « جنبش » ! ؟ ها نمی گزد زیرا خودشان بهترین و بزرگترین تنفر انگیزان تاریخ اسلامی هستند . حتا می خواهم بگویم از این قبیل موضعگیری ها خوشحال و راضی هم هستند. چرا ؟ زیرا سبب می شود که از میان ساده اندیشان خوشباور مگر انگشت شماری به باور پیدا بشوند و از مجاهدین خلق پرهیز کنند. این مشخص ترین تأثیر اینگونه تشبثات ضد واقعی و فرهنگی بخشی از روشنفکران بی عمل امروز ماست در خارج کشور.
راه حل درست و عملی در ایجاد رنسانس اسلامی مستتر است و لاغیر . این رنسانس ضروری در تئوری و عمل در ساختار بنیادی مجاهدین خلق است که در تضاد فراکامل با اسلام حوزوی ، در صحنه نبرد تمام عیار هستند. رنسانس یعنی با حفظ اصول دین برای یک مسلمان معتقد ، تمامی فروع را منطبق و متناسب با شرایط و ضرورت های ناگزیر زمان - متکی بر تمامی دستاوردهای همه جانبه علمی – روبیده و بدور ریخته شود. همان فروعی که دستمایه همیشگی ملایان بوده و در حاکمیت نیز به منصه ظهور و عمل گذاشته اند. همان فروعی که بار عظیم و سنگین و مزاحمی از خرافات ، موهومات ، بدآموزی ها و احادیث و روایات و احکام جعلی حوزوی بر دوش دارد که شلاق زدن ، سنگسار ، قطع دست ، قانون قصاص ، اعدام و حربه محارب و مفسد فی الارض ، حجاب اجباری و ... بخشی ازفروع مورد بحث است . این مجموعه مزاحم است که موجب نفرت از دین و آیین شده است . هرکس که ریگی در کفش ندارد می تواند روی این حقایق تأملی کند تا بتواند بفهمد که ملایان در کجای کارند و مجاهدین خلق در کجای کار؟               


    

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۳ آبان ۲۳, جمعه

بــــا شــب و دشــت



تقدیم به پاکان پاکباز و راستان راست اندیش مقاومت
سرفراز ایران زمین .

                                             با شب و دشت
                                                                                   رحمان کریمی

شب ،
عطر انزوای بومی اش را
به جان دشت ریخت .
و دشت ،
زخم مقیم سواران را
تا واحه های دلگیر شب
استغاثه کرد .
و من ،
از معبر تنهایی خود
بی ستوری ز میراث پدر
با ردایی ز هزاران تهمت ، ز هزاران زخم
ــ  یادگاری از دشمن ، از هر که دوست دروغ ــ
به شب پیوستم ، به تنهایی دشت .

شب و دشت ، خلوت آرامی بود
خالی از وسوسه ی شهر و دیار
خالی از تهمت و سنگ
خالی از هر چه دروغ ، هر چه ریا .

من و شب
من و تنهایی دشت
و هزاران سایه
ــ  یادگاری ز سواران رحیل ــ
بنشستیم و غریبانه ، صفایی کردیم
قصه ها گفتیم و صفایی کردیم
زخم خورشیدی مان سر واکرد
موج بر موج ، شقایق رویید .

و تو ای دوست !
تو ای حسرت همزاد دلم
گر که روزی ، به گذاری شقایق دیدی
دفتر قصه ی پر غصه ما
یاد آور .    

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed