هشت سخن افزار کوتاه
رحمان کریمی
ــ 1 ــ
پرورده اندوه وطن ،
این دل خسته
بر هر بَر و بومش ،
با بال شکسته
گر ما نتوانستیم
پرواز کنیم چندان
مرغان فدا هستند ، در
اوج نشسته
ــ 2 ــ
بر زخم دلم ، خون جگر
می ریزد
از هر رگ من ، سیلابه
توفان خیزد
ما نه آنیم که چون
پیر شدیم ، مرده شویم
هر سلول تن ما ، شور
شباب می بیزد
ــ 3 ــ
صفای با صفایان باد
جانا
وفای با وفایان باد
جانا
تو بگذر با کاروان از
تنگه و کوه
که بد نامی برای
رسواییان باد جانا
ــ 4 ــ
گر عالم مجنون چنین
است ، چنینیم
گر عاقلان اینند ، ما
نه اینیم
در کوه و بیابان
بزنیم نعره و فریاد
ما اهل جنونیم و
جنونیم و جنونیم
ــ 5 ــ
نومید مشو هرگز از
تیغ و میغ و جیغ
خورشید بلند مأوا ،
بالش نشکسته
این گرگ فرومایه
کافتاده به خونخواری
بنگر که چه سان امروز
راه نفسش بسته
ــ 6 ــ
در آذرخش رزمگاه تنگ
تو
ای اشرفی ، ای مجاهد
خلق !
طلوع پایدار شرف می
بینم
ایمان و آرمان و
رهایی خلق تو را
بگذار تا بسوزند به
حقد و کین خویش
« با شرف ها » ی نو
شاغل وزارتی
ــ 7 ــ
در نقش خیانت ، مجوی
رنگ صداقت
خائن ز شرافت چنان گشته
تهیدست
که ش سرمایه نمانده
ست
بجز گنج وقاحت .
ــ 8 ــ
اغیار اگر فهم نکنند
گفتهٌ ما را
بر خاطر ما گرد ملالی
ننشسته
گر سینهٌ عشاق بسوزد
که عجب نیست
وقتی که وطن هست به
غرقاب گـُجسته
یازدهم فوریه 2015