ــ باد کنک ها می خواهند با خود
فیل هم هوا کنند و ممکن نیست .
ــ تاریخ شناسان
آنانند که دستخوش
مقطعی زمانه نمی شوند چرا که
می دانند سیر تاریخ متناسب با مجموع
همه جانبه عینی شرایط ، حرکت خود
را دارد.
مجاهدین خلق را می
توان انکار کرد اما حذف ، هرگز
رحمان کریمی
بچه که بودیم ( حرف
هفتاد و چهار سال پیش است ) در محله محرومان و زحمتکشان جنوب شیراز ، در خانه یی
پر خانوار کرایه نشین بودیم . دیوار به دیوارمان مسجدی بود و ملایی جوان .
صاحبخانه مرد مهربانی بود اما تا بخواهی عامی . تابستان ها کنار باغچه کوچک حیاط
بساط عرق و تریاکش را پهن می کرد و اگر پدرم در سفر نبود ، او را صدا می کرد تا
کنارش بنشیند برای پرچانگی . پدر پیک پست بود میان شیراز و بوشهر . همقطاران او در
محفظه پست قاچاق می زدند و صاحب ملک و اموال شده بودند . پدر بجای قاچاق ، نشریات
و اعلامیه های حزب توده را جاسازی می کرد
تا تحویل کازرون ، برازجان و بوشهر بدهد . یک شب من و پدر کنار صاحبخانه بودیم و
صدای بلندگوی مسجد بلند . ملا می گفت : « ایهاالناس ! یکی از نشانه های ظهور حضرت
امام زمان اینکه چشم ها می رود پس کله » از پدر پرسیدم که چه جوری چشم ها می رود
پس کله ؟ پدر گفت : « بووا ( به بوشهری یعنی بابا ) این ملا هست با آن عمامه کرنلی
اش که چیشا رو می بره پس کله » صاحبخانه پیکی از عرق خلار و پکی به وافور گفت : «
عمو جلیل کمونیستا نمی تونن به تنهایی حریف ملا بشن. باید با حربه خودشان به
جنگشان رفت.
جرثومه جنایت و خباثت و شیادی و سلسله تبهکارش
که آمد به یاد حرف آن صاحبخانه عامی افتادم . این را یکبار یادآور پدر شدم که دیگر
پیرمردی بود و دق کرده از حضور مسلط خمینی و ملایان . گفت : « بووا آن سال ها یکی
مثل مو کمونیست واقعی بودیم ولی نمی فهمیدیم که رهبرانمان بجز چند تا ، مابقی ضد
کمونیست هستند و چه خاصه کمونیست واقعی . امثال مو به دنبال آزادی و عدالت اجتماعی
بودیم » .
کار من در جدال علنی با نظام ملایان تا به
آستانه نابودی هم می رفت که به خارج زدیم . در خارج بود و هست به سالیان که می
بینم بی تعارف چه مدعیان تحصیلکرده و عَلَم سیاست و فراست بردوش ، هنوز که هنوز
است به فهم آن مرد عامی نرسیده اند . در این نوشتار قصدم بر این نیست که صرفا وارد
مقوله بسیار مهمی مثل وابستگی و غیر وابستگی به رژیم بشوم . زیرا مشکل فراتر از
این حرف هاست . به عمر خود دیده ام جیره خواران دستگاه استبداد و دیدم کسانی را که
بی جیره و مواجب ، فی السبیل الله !! میز بحث سیاسی روز را به گونه یی عوامفریبانه
و موذیانه و به ظاهر قشنگ و حق به جانب می چیدند که اگر مستقیما به حساب حاکمیت واریز نمی شد ، ضرر و زیانی هم
که نداشت بل فایده یی هم می رساند . چطور ؟ کمونیسم را می کوبیدند . کمونیسم خوب
یا بد یک سیر تاریخی خودش را داشت اما کوبیدنش عجیب به ذائقه رژیم استبداد صغیر
خوش می آمد . در این سال ها که دیگر نگفتنی ست به ویژه در خارج کشور و جماعتی که
تازه متوجه شده اند که ایدئولوژی بدترین لولوهاست و یک نوعش که پناه بر خدا بدتر
!! از ایدئولوژی ملایان حاکم . که در نهایت یعنی « البته خمینی » .
و در این سال هاست که دیدم و می بینم که چه
چشم هایی که رفته است پس کله بطوریکه همه چیز را در هیئت عادی و واقعی ش نمی
توانند ببینند . در پهنه پهناور خارج کشور که پناه برخدا . در برج عاج خود می
نشینند و فیلسوف سیاسی می شوند ، جامعه شناس متبحر و یگانه می شوند ، طراح و
تئوریسین می شوند و .... می دانید چرا ؟ چون از حیث روانشناختی فردی هنوز کمبود
دارند . هیچ اندیشه و راه و مرامی به « منیت » حجیم و قطور آنان پاسخ کافی و وافی
نداده است . سرگردانند ، جویای ممر و طریقی برای ارضای کامل نام و اعتبارند . سبب
چنین حالتی را در دو چیز مختصر و متمرکز می کنم :
1 ــ
همان منیت و بی تابی از جوش خودخواهی از درون .
2 ــ
دشمنی کینه ورزانه علاج ناپذیر به سازمان مجاهدین خلق خاصه رهبران آن .
اگر به گفتار و
نوشتار های این نوع مدعیان به دقت نگاه کنید ، تناقض وپراکنده گویی ها دستگیرتان
می شود. آسمان و ریسمان را در یک ژست به شدت کشّاف و دموکرات بهم می دوزند تا در
نهایت بگویند که قواره تن مجاهدین خلق نمی شود اما می تواند اندازه تن رییس جمهور
اصلاح طلب !! باشد . این دیگر حد رذالت و بی انصافی ست در خالی کردن زهر بغض و
کینه .
شارلاتانیسم هم در
اینان بیداد می کند . هم خدا را می خواهند و هم خرما را . هم طرفدار قیام هستند و
هم از مغلوبه شدن آن در وحشت . چرا ؟ زیرا می دانند که وقتی رژیم ، مردم بپاخاسته
را که عمدتا نیروی جوان و فعال میهن اند به گلوله بست ، دستگیر کرد و به کهریزک
دوم برد خواه ناخواه مقابله به حالت جنگ در خواهد آمد . و چون درآمد ، طرفداران
آقای رضا پهلوی و امثالهم مرد میدان نیستند و این مجاهدین خلق و هواداران شان هستند
که میدان را اشغال خواهند کرد . عجبا ! چشم ها آنقدر پس کله رفته که در نهایت «
حجب و حیا » !! می گوید : « امیدوارم جنگ نشود » انگار که قرار است ارتش خارجی به
جنگ وارد شود . او بعد از سال ها از جنگ خلق با دشمن خلق در هراس است زیرا دیگر با
گروه خونی او و شازده جور نیست . و دیگری ندا سر می دهد که علیه روحانی شعار ندهید
و فقط خامنه یی . آدم چه بگوید ؟ بی اعتنا به قیام کنندگان ، برایشان بزعم خود
تعیین تکلیف می کنند . خب ، آدم با شنیدن حرف های آنان ناخود آگاه می رود سر مقوله
روانشناختی . هشت سال خاتمی چه کرد ؟ پنج سال است که اصلاح طلب شما سر کار است چه
کرده جز آنکه اعتماد رأی دهندگان به خود را با گرانی بیشتر ، به دار کشیدن های
بیشتر و فساد گسترده تر ؛ به حدی سلب کرده است که از جمله شعارهایشان این است : « نه اصولگرا نه اصلاح طلب ، تموم شد ماجرا »
و حالا شما بنشینید در فراغت و امنیت و رفاه نسبی دموکراسی غرب با ژستی فاخر و
سَیَلان بیان ، تز بپرانید که شعار مرگ بر روحانی حذف شود . یکی نیست که به این از
خود متشکران بگوید که شعارها برآمده از چند و چون هستی فلاکتبار یک ملت تحت ستم
است و نه صادر شده . حرف بسیار است با
آنانکه رضا خان قلدر را که ثروتی اندوخت از تصاحب زمین ها و املاک شمال و دهان
فرخی یزدی را دوخت تا خفه شود حتا در زندان و بعد او را کشت . دکتر تقی ارانی صرف
نظر از سیاسی ، یکی از شخصیت های شاخص علم و اندیشه بود را با آمپول کشت . تأیید
رضاخان به دلیل تأسیس دانشگاه که ضرورت بعد از قاجار بود ، نفی کامل خیابانی ،
مدرس و مصدق و تمامی آزادیخواهان آن زمانه است و بس . این است استحاله فکر و
اندیشه یی که در شمایان به مبارکباد آمده است ؟ مگر نمی گویید راست و صریح هستید و
مظهر کشف و شهود تاریخ ، پس چرا غلتیدنتان را به سمت نوه او با دویدن روی تاریخ و
ایما و اشاره به نمایش می گذارید ؟ اگر تکامل و ترقی دیدگاه فکری چنین است که من
می بینم ، با تأسف و وادریغا راهی برایتان نمی بینم جز استراحت ممتد اعصاب در
بیمارستان های روانی .
متأسفانه این نوشتار تمام نشده اما مسلما حوصله
خواننده را سربرده است . پوزش می طلبم وما بقی را به بعد واگذار می کنم :
ما براه
خود می رویم آنچنانکه یک عمر رفتیم و شما هم هر مقدار که می خواهید راه ها را با
چراغ سبز در دست ، تجربه کنید .
0 نظرات:
ارسال یک نظر